-حوصله ندارم

-عههه

-چ قدر کار دارم کاش حالم خوب بود و میشستم پای کارام

-یکی نیست باهاش درد دل کن م آخه چ درد دلی به هر کی بگم میگه خب بشین پای کارت

-حالا برم ی چایی بخوردم بعد شروع می کنم بعد چای هم ی تیکه کیک بعد هم ی کم تخمه بعد هم شستن ظرفا بعد گوشی دست گرفتن بعد آهنگ (از نوع غمگین اش) گوش دادن بعد هم دیدن ی فیلم و شام و بازم فیلم و آخ جون ساعت 11 شد بذارم بخوابم تموم بشهاین زندگی ولی ن امروز که تموم شد بذار فردای بهتری رقم بزنم ی کم فایل انگیزشی گوش میدی و چندتا قول به خودت می دی و مخصوصا تصمیم می گیری فردا زود پاشی. خب زود پا شدن برای من الان که منطقی هستم و نباید تیکه بزرگتر از دهنم بردارم اینکه که ساعت را روی 5 نذارم 6و 7 هم که زوده پس 8 پامیشم نه اصلا میذارم روی 8 و نیم که اگه پا نشی دیگه باید بمیری از خجالت چ روز خوبی نماز صبحم میخونی و با سبک بالی میخوابی تا ساعت 8 و سی دقیقه گوشیت زنگ بخوره که یا نمی خوره یا نمی دونی کی خورده و تو خاموشش کردی یا با اون صدای زنگ بلندی که شب گذشته براش انتخاب کردی همچی خواب زده میشی که هول هولکی زنگش را قطع می کنی  و برای اینکه ی کم گرم بشی یا حالت سر جا بیاد میری زیر پتو و این میشه که ساعت 11 از خواب پا میشی.اونم با زنگ گوشی خونه

 

خب صبحونه بخورم ،چند لقمه و ی چای نه دوتا چای همچی ی کم اعصاب نداری اول صبحی بذار خودمو آروم کنم چ چای تازه دمی سلام زندگی درسته دیر پا شدم ولی میشه خودم را ببخشم و دوباره شروع کنم

ولی میشه اینجا شروع ی فیلم قشنگ باشه اینکه تو شدی مثل ژاپنی ها شایدم چینی ها --> دقیق و منظم مثل ساعت کار کنی درس بخونی استراحت کنی و روز و روز های بعد حال خوب تری داشته باشی هی حال های کوچیک را بذاری روی هم و ی باران خوشحال باشی تازه یه دفعه به خودت میای میبینی چ قدر شادی چندتایی موفقیت کوچیک داری .اون کارهایی که دوست داشتی را یا تازه شروع کردی یا مدتی هست ازش می گذره . این وسط یکی دوتا اتفاق کوچولو خوشحال کننده هم میفته بیشتر بهت انرژی میده . وای باران آفرین صبح ها هم که زودتر بیدا میشی حالا 5 صبح نه ولی 9 دیگه سر کارت هستی.آفرین وقتی داری پایان نامه مینویسی متمرکز شدی روی پایان نامه ایول زبان را هم خوب پیش میری.مباحث دیجیتال مارکتینگ هم که خوبه همین جور ادامه بدهذوق . ذوق.

 

ولی و ولی امان ار این ولی کوفتی . ولی تو اون روز ساعت 11 شروع نمی کنی و خودت را نمی کشی بالا (خاکستری من )همین جور وقت را تلف میکنی تا بشه 1 بعد هم ناهار و بعد هم منگی و گیجی بعدهم نشستن پای لپ تاپ و ولگردی و وبگردی و ی کوچولو ترجمه و خب ساعت 4 عصر شده در حالی که این روز را هم ازدست دادی میری برای ی چرت کوچولو در حالی ک عذاب وجدانم داری با خودت می گی تو که دیر پاشدیهیچ کار مفیدی هم انجام ندادی ک خسته بشی آخه خواب برا چی؟ هی کلافه میشی و می گی ببین حالم و اعصابم بهم ریخته بذار ی چرت بزنم ولم کن بذار ی دقیقه فکر کنم و ی چرت نیم ساعته بزنم باش باش شروع می کنم و اونوقته که ی خواب عمیق میری حداقل 2 ساعته که بعد هم ساعت 6و 7 هست و برنامه ی نماز و شام و فیلم های نوروزی ساعت 12 و میخوایبخوابی زمزمه های شبانه ات شروع میشه:اینم زندگی لعنتی تو .باران ببین همیشه همین جوری زندگی کردی ک الان توی 30 سالگی هیچی نیستی هیچی نداری ب هیچ جا هم نرسیدی.هی همین حرفا و مرور شکست ها و ناملایمات زندگی و استرس کارهای انجام نشده و خجالت از اینکه دوباره در برابر نفس ات شرمنده شدی و نگرانی فردا که نکنه بازم نشه.نکنه نتونم نه من امید دارم. کاش ی معجزه بشهکاش یکی بود حالم را خوب می کرد که اون ی نفر هم هیچ وقت نیست دوستان که همه یا مثل تو هستن یا بدتر اونایی که بهترن هم چهار تا جمله انرژی مثبت میفرستن بیچاره ها نمی تونن که انگیزه برات پست کنن یا کارهات را بکنن خانواده هم یا حوصله تو را ندارم که در موردم من این جور نیست یا اصلا نمی دونن چ مرگته یا اصلا دردیغمی.غصه ای چیزی دار.

 

خلاصه اینم از بی حوصلگی های من در این 2 ماه من دو ماهه بازیگر نقش دومم اگه این متن را خوندی و راهنمایی داری ممنون میشم حتما هم لازم نیست چیزای مثبت بگی می تونی ایراداتم را بگی این من را بیشتر خوشحال میکنه شایدم مثل من بودی ولی الان خیلی خوشبختی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها